چند سال پیش یادم است که این جوک خیلی مد شده بود که:
در یک سکانس یک فیلم سینمایی، یک مسابقه اسب دوانی در جریان بود. دو نفر که کنار هم نشستند با هم شرط بستند. اولی گفت که اسب اول برنده می شود و دومی گفتم که اسب دوم برنده می شود.
سکانس به پایان رسید و اسب اول برنده شد و نفر دوم شرط را پرداخت. بیرون سینما، شخص اول دچار عذاب وجدان شد و به دومی گفت که : «بیا این پول را بگیر، من این فیلم را قبلاً دیده بودم، می دانستم که اسب اول برنده می شود».
نفر دوم پاسخ داد که : «نه بابا پول مال خودت، من چندین بار این فیلم رو دیده بودم، گفتم این اسب دوم چندین بار باخته، دیگه این دفعه حتماً می بره»
احتمالاً همه ما به سادگی یا حتی حماقت نفر دوم می خندیم ولی اگر دقیق تر به زندگی خودمان نگاه کنیم می بینیم که خومان خیلی رفتارهای تگراری به امید نتایج متفاوت انجام می دهیم.
مثلاً همیشه از آرام سلام کردن لطمه خوردیم و نادیده گرفته شده ایم ولی باز یک نفر جدید را می بینیم و به خودمان می گوییم که این آدم حتماً متفاوت است چون به نظر متشخص می آید و اینجا هم آنقدرها سر و صدا نیست که صدای ما را نشنود.
جالب اینجاست که همین هفته پیش بعد از 100 باری که نادیده گرفته شده بودیم، در یک مقاله خواندیم که سلام بلند و رسا به همراه یک لبخند اثر ناخودآگاه مثبت دارد، یعنی اصلاً به سطح تشخص مخاطب و سر و صدای محیط ربطی ندارد، همه آدم ها به سلام بلند و رسا که به همراه لبخند باشد، جواب بهتری می دهند. ولی باز در مورد 102ام (چون حکایت درباره مورد 101ام بود) هم همان کار را تکرار می کنیم و اصلاً هم به سادگی خودمان نمی خندیم که هیچ، از بی شخصیتی دیگران هم ناله می کنیم.
زمانی که ما برای نیاز به تفریح داریم آموزش میبینیم، عاملی که ما را به پیش میراند، هیجان و کنجکاوی است.
در این حالت ما میآموزیم و از یادگیری لذت میبریم و خیلی کاری به این نداریم که این دقیقاً کِی و کجا قرار است برای ما آورده یا تغییری داشته باشد
اما زمانی که برای نیاز به قدرت میآموزیم از قبل برای اینکه قرار است این آموخته را کجا به کار بگیریم برنامهای داریم و به همین دلیل یادمیگیریم بعد از اینکه این را بهکار بردیم بعدی را یاد میگیریم.
مثلاً اگر یادگیری ما با هدف درآمد باشد اول تا یک مرحله را یادمیگیریم و در کسب و کارمان استفاده میکنیم، بعد که نتیجه گرفتیم به سراغ مورد بعدی میرویم ولی در نیاز به لذت احتمال خیلی زیادی دارد که خیلی موازیکاری در آموزش داشته باشیم چون هیجان بیشتری را تأمین میکند.
قبل از فهم این نکته زمانی که کسی آموزشی میدید و استفاده نمیکرد ناراحت میشدم و بیشتر هم این مشکل را با خودم داشتم. ولی زمانی که به این نکته پی بردم فهمیدم که باید آموزشهایی که برای تأمین نیاز قدرت میبینیم را از آموزشهایی که برای تأمین نیاز به تفریح میبینیم جدا کنیم.
برای نیاز به قدرت خودمان هم برنامههایی داشته باشیم.
به عنوان یک راهکار میتوان اینطور نگاه کرد که برنامههایی برای مرور و اجرا در آموزشهای قبلی بگذاریم و با همان آموزش هایی که روزی برای لذت دیدهایم برویم و نیاز به قدرت خود را نیز سیرآب کنیم.
تا کشف بعدی. . .
پاینده و پیروز باشید
روزگارتان خوش
ارتباطاتتان شاد